جدول جو
جدول جو

معنی ماه پاره - جستجوی لغت در جدول جو

ماه پاره
زن خوشگل و زیبا مانند ماه
تصویری از ماه پاره
تصویر ماه پاره
فرهنگ فارسی عمید
ماه پاره
(رَ / رِ)
کنایه از صاحب جمال باشد. (انجمن آرا) (آنندراج). ماه پار. مهپاره. زیبا و خوب رو همچون ماه:
چنان دلتنگ شد آن ماه پاره
که بر مه ریخت از نرگس ستاره.
نظامی.
او را به چشم پاک توان دید چون هلال
هر دیده جای جلوۀ آن ماه پاره نیست.
حافظ.
و رجوع به ماه پار و مهپاره شود
لغت نامه دهخدا
ماه پاره
مهپاره، صاحب جمال، زیبا و خوبرو
تصویری از ماه پاره
تصویر ماه پاره
فرهنگ لغت هوشیار
ماه پاره
چون ماه آسمان، از اسامی زنان
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ماهپاره
تصویر ماهپاره
(دخترانه)
دارای زیبایی ای چون زیبا یی ماه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ماه چهره
تصویر ماه چهره
(دخترانه)
ماهچهر، آنکه چهره اش چون ماه تابان و درخشان است، زیبارو
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مه پاره
تصویر مه پاره
(دخترانه)
ماهپاره
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از لته پاره
تصویر لته پاره
تکه پارچۀ کهنه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نان پاره
تصویر نان پاره
پارۀ نان، تکه ای از نان، کنایه از جیره، مستمری، کنایه از زمینی که به کسی بدهند که از درآمد آن امرار معاش کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پاره پاره
تصویر پاره پاره
جامه یا پارچه یا چیز دیگر که بیشتر جاهای آن دریده و ازهم گسیخته باشد، پاره پار، پارپار، تکه تکه، لخت لخت، ریش ریش
فرهنگ فارسی عمید
مخفف ماه پاره است و کنایه از صاحب حسن و خوش صورت باشد، (برهان)، ماه پاره، خوش صورت و دارای حسن، (ناظم الاطباء)، و رجوع به ماه پاره و مهپاره شود
لغت نامه دهخدا
(مَهْ رَ / رِ)
ماه پاره، کنایه از زن زیبا. زیباروی:
از این مه پاره ای عابدفریبی
ملایک سیرتی طاوس زیبی.
سعدی.
مه پاره به بام اگر برآید
که فرق کند که ماه یا اوست.
سعدی (ترجیعات).
آن پریزاده که مه پاره و دلبند من است
کس ندانم که به جان در طلبش پویان نیست.
سعدی (طیبات)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ماه پار
تصویر ماه پار
زنی بسیار زیبا (همچون ماه)
فرهنگ لغت هوشیار
قطعه جامه کهنه: همه چیزها گویی لته پاره چندی اند بر روی دریای بیکران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مه پاره
تصویر مه پاره
ماه پاره، زیباروی، خوشگل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاه پاره
تصویر کاه پاره
ریزه کاه: (چند گویی که مهر از و بر دار خویشتن را بصبرده تسکین ک {} کهربا را بکوی تا نبرد چه کند کاه پاره تسکین) (سعدی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاره پاره
تصویر پاره پاره
ریش ریش، تکه تکه
فرهنگ لغت هوشیار
تکه ای ازنان قطعه ای ازنان، زمینی که شاه بچاکری دهد تاازدرآمد آن امرارمعاش کنداقطاعتیول: وآن اعمال وولایتهاراچون شروان وشکی ودیگراعمال بنان پاره بدیشان دادتاآن ثغرمضبوط ماند، جیره اجرا: ... وبعدازآن کسی حدیث مواجب ونان پاره نیارست گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاره پاره
تصویر پاره پاره
از همه جا دریده، قطعه قطعه، تکه تکه، اندک اندک، رفته رفته، کم کم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نان پاره
تصویر نان پاره
((رِ))
تکه ای نان، قطعه زمینی که پادشاه به چاکر خود برای گذران معیشت می داد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ماهپاره
تصویر ماهپاره
((رِ))
زیبا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از راه چاره
تصویر راه چاره
راه حل
فرهنگ واژه فارسی سره
بسیارزیبا، دل ربا، ماه رخ، زیباروی، مهسا
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از پاره پاره
تصویر پاره پاره
Ragged
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از پاره پاره
تصویر پاره پاره
déchiré
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از پاره پاره
تصویر پاره پاره
рваный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از پاره پاره
تصویر پاره پاره
zerrissen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از پاره پاره
تصویر پاره پاره
порваний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از پاره پاره
تصویر پاره پاره
podarty
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از پاره پاره
تصویر پاره پاره
破烂的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از پاره پاره
تصویر پاره پاره
rasgado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از پاره پاره
تصویر پاره پاره
strappato
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از پاره پاره
تصویر پاره پاره
rasgado
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از پاره پاره
تصویر پاره پاره
gescheurd
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از پاره پاره
تصویر پاره پاره
ขาด
دیکشنری فارسی به تایلندی